غریبانه ترین

ای اسیر قصه های بی قرار دیده ها
شوق تو در ماورای گریه و خندیده ها

من بدستم لاله ای از عشق دارم سرخ روی
هم به قلبت قصه ها دارم من از رنجیده ها

من کویری بی بهارم ؛ تشنه دریایی صبور
من غروبی بی طلوعم خسته از تابیده ها

عاشق روی غریبانه ترین خواب زمین
چون تلاش آفتابم در تب خوابیده ها

من غمم ، هر روز در چشمان عشقی دلفریب
من توام ، آسایشی در سایش سائیده ها

مهربانم من ، بداخلاقم ، پر از خالی ترین
انعکاس بی تماس سرد ناسنجیده ها

بگذر از من زندگی کن عشق تنها چاره نیست
مرد باید تا گذشتن ، گشتن از گردیده ها

تک ستاره

تو آن تک ستاره همان قهرمانی
که شبها قرار دل آسمانی

تویی شکل چشمه غم سرد بودن
ولی پاک و روشن در این بی کرانی

تو سازی،سرودی پر از حس بودن
دلت پر ستاره ، خودت کهکشانی

بدون زمان بودنت را چه گویم !
که تو ساکن شهر دور از زمانی

همیشه برایت دعا کرده ام من
که عاشق بمانی که عاشق بمانی

۲۶/۳/۱۳۸۷
۱۱صبح