سبک بودم سحرها را به یادت آسمان گرد
برای دیدنت بی تاب هستم زود بر گرد
ستاره ، مشتری من بودمت شبهای مهتاب
تماشای تو ای افسون گر شب عاشقم کرد
عزیزم چشمهایت را بتابان بر شب من
شب چشم انتظاری ، بی قراری ، سوزشی سرد
خودم را می کشم در آتش چشمان مستت
بکش دست نوازش بر دلم ، ای کاهش درد
همیشه لحظه ها را شاخه شاخه برگ تا برگ
نفسهایم شمارش می کند ای عشق شبگرد
بدان من منتظر می مانم و با حسرت چشم
میکل آنژ _ عشق , شهپریست که خدا به انسان داده تا با آن به نزد او بپرد .