در کشمکش ثانیه ها هر که در افتاده ی تردید نباشد چه خمار است
در سایه ی امید اگر معتکف عشق نباشد دل من فاجعه بار است
انگیزه ی احساس ستاره شدن و پهنه ی تاریک تماشای شما درپس اندوه
گر در سر افسرده ویا بوسه ی هر واژه نباشد دل ما هم سر کار است
در توطئه بودیم و همه هم نفسان رنگ تفاوت زده بودند به شطرنج
سرباز نداریم وَ شاهم که تویی ، مات رخ خوب تو ، دل وقت قمار است
آیینه ی خورشید شده پیکره ی خواهش ما بعد تلاقی دو احساس
در بند تو بودیم ، دریغا / سخن از رشته ی گیسوی تو ، دار است
مُردیم ، ولی فاصله داریم در این خاطره با خواب زمین باز
با هر نفسی برگ بریزیم و در این فاصله ها دیده درامید بهار است
سلام.
خیلىخیلى زیبا بود.
وبلاگ خیلی زیبایی دارید بایه موزیک ملایم فوق العاده است.
باتشکر
امیر جان سلام
غزل زیبائی نوشتی ... ار دو بیت آخرش خیلی خوشم اومد / به واقع میشه گفت تمام محتوا و پیام غزل رو میشه تو بیت چهارم پیدا کرد اگه جوینده باشی ... هر چند تمام ابیات قوی اند و خشگل/بیت آخرم دنیائی حرف داره ... از رفتن و دور شدن و خاطراتی که زمین لعنتی از ما میگیره و تو خودش حبس میکنه/تا نفس نفسهای گرمی که پای خزونای زندگی هدر رفتن و میرن و ... فاصله هائی که به بهار نرسیدن و هی به امید بیهوده دل سپردن گل میکنن/امیرجان عالی بود ... تبریک/
پایاباشی
(ئاکو)
سلام داش امیر ،
شرمنده ام کردی داداش. مرسی از این قدمه رنجه کردی و به کلبه کوچیکم صفا بخشیدی.
خیلی مخلصم. آخرشی چه تو شعر چه تو مرام .
یا علی
سلام
مثل همیشه زیبا بود.