نمکدان شیرینی

آن نمکدان فضولی که تو را شیرین کرد

طاقت چشم مرا هم پر غین و شین کرد

هر چه پاشید لبان تو پر از معجزه بود

شوری مزه ی او را لبت عطر آگین کرد

آسمان دل ما کن فیکون شد ای ....عشق

نامت ای خوب شبی زهره شبی پروین کرد

در تبی سرد چنان مرده ی صد ساله شدیم

آن نمکدان فضول گاه مرا بی دین کرد

مستحب ذکر و دعای تو و واجب حَجّت

خمس جان را و صفا ـ مروه غزل تامین کرد

.

.

.

.

قسمت من ولی از آن همه نعمت شوری است

لب تب خال زده برف زمستان دوری است

مردنم را شب آماس زده درک نکرد

هر چه کوشید دلم اشک مرا ترک نکرد

در سیاچاله ی چشمان تو گم گشتم و باز

بسته شد پنجره ی دیدن آن عشوه و ناز

.

.

.

.

من نمکزار شدم ـ قهوه ی تلخ تو را هم خوردم

فال وصل تو مرا کشته ی آن و این کرد

من غلام قمر افتادم و غیر قمرت هیچ نگفتم ـــ

ـــ ای دوست و نمکدان لبان تو مرا شیرین کرد

28/6/1387

شب جمعه 17رمضان 

دلتنگ

این کلمات رو به یاد مهربانی های یکی دوست نازنین نوشتم که متاسفانه این روزها مدتیه که تویه بستر بیماری افتاده Sad
دوستان گلم براش دعا کنید .

 

 

 

 

زبان چشمهایت را می دانم  

 

زمانی که می تابی در دردزار سینه ی من  

 

من کشدارترین ابهام زمینم  

 

زمانی که می خوانیم  

 

به سوی کجایی ترین باران  

 

انعکاسم می دهی در کوچه های تنهایی  

 

من احساسی باد آورده نیستم  

 

مرا بخوان مهربان  

 

دلتنگم  

 

۲۴/۶/۱۳۸۷