گاهی وسط کوچه پر از زحمت و زرد
من می شکنم درون یک دعوت و زرد
از رعشه ی یک سلام می سوزم و باز
در چاله ی یک نگاه پر وسعت و زرد
حس می کنم آن بارش بی طاقت را
در جو نگاه خویش ، پر سرعت و زرد
می شورم از آن شوری دریای نمک
می میردن آن حوالی شهوت و زرد
باور بکنید این غزل بی خودی است
من بی خودیم و لحن من لعنت و زرد
از کوچه گذشتم و ته یک بن بست
من ماندم و یک ساعت بی وحدت و زرد
27/7/1387
قدم بردار بگذار که احساس نفسی تازه کند
movafagh bashi
سلام.
عالی بود
من به روزم با اومدنتون خوشحالم کنید.
بای
درود بر تو شعرهایت حرف ندارند
سلام
خیلی علی و زیباست
خوشحال میشم به من سربزنی درسته چیز زیادی ندارم اما میدونی که ..................