پریشان تر ز هر بن بست با من اضطرابی هست
درونم شوق بیداری ولی میل به خوابی هست
کجا را جستجو کردم که لبهایم هوس جوش است
کویر انتحاری دلم گه بی رمق گه انقلابی هست
من از وابستگان دست های تیشه دار داد و بیدادم
رشادت می کنم در قتل خود وقتی که سرابی هست
کسالت دارم از پیمایش رودی که در مراب می خوابد
و محصورم درون اشکهایی ملتهب وقتی حبابی هست
تماشا کن بدون لغوه دستم در طواف دار می رقصد
حوالی دلم جایی به نام عشق شهر نسبتا خرابی هست
کریمانه مرا با آسمان پیوند خواهی داد بانو مطمئن هستم
که با هر خواهشی آری، ولی،شاید، کمی،اما جوابی هست
7/8/87
اگه دوست داشتی بیا با هم باشیم.
سلام.
خوب هستید؟؟
مثل همیشه عالی بود.
موفق باشی.
سلام
سروده ی زیبایی بود
یاد یکی از اشعر خودم افتادم:
پشت خزان همیشه خیال بهار هست
دستی برای خط زدن انتظار هست
انگشت های دست من و ده شماره تا..
اما بهای چشم تو صدها هزار هست
موفق باشید.