کوچه های بی تو

خوابیده ای و باز زمانِ بی تو مردن است
کنار میز و صندلی به گریه دل سپردن است

و کفش های پاره ام به من اشاره می کند
دوباره وقت کوچه را بدون تو شمردن است

دو نه ! سه تا چهارتا چقدر کوچه مانده است
و پای خسته ی مرا زمان غصه خوردن است

شبی گرازه می شوم درون کوچه بی تو منگ
و من دوباره می رسم به اینکه وقت مردن است

87/11/22