اینجا زمستان است

 

من سلولهای خاکستری سیگارم را دوست دارم

مانند مادری که خنگی کودکش را دوست دارد

می نشینم بی گل سرخ

کار من شاید این است

جهان مدرن شده

سرخی سیگار هم حکایتی است

من سلولهای خاکستریم را آتش زده ام

سرخند

گلهای بی لالایی سوخته ی ذهن خاکستریم

اینجا زمستان است

اما

بی سرما

بی انسان

بی هر بی چیزی که مشوشم کند

آری

من گنگ تر از آنم که متمدن بشوم

مرا به دیوارهای خشتی برسانید

1/12/1387

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد