یک بغض و چند قرن شماره

برگرد وقت بغض دوباره است پیش من

این دل بدون چشم تو پاره است پیش من 


برگرد شب بدون تو دردی است لا علاج

مدّی برای کشف ستاره است پیش من 


با این حصار سخت که دورم کشیده ای

یک جمعه در حضور تو چاره است پیش من


"والعصر" ؛ من بدون تو خسران ممتدم

یک بغض و چند قرن شماره است پیش من


از دست اهرمن و اهورای قلب خویش

هر جمله انتظار دوباره است پیش من


وقتی قرار آمدنت دیر می شود

این دل بدون چشم تو پاره است پیش من


90/2/9

من تشنه ی نوشتن یک مشق تازه ام

سر مشق ما بدون تو انشا شد و هنوز

هر جمله در نبود تو املا شد و هنوز


مشغول درس مبهم چشمت شدم و باز

این راه ، رفته غرق تماشا  شد و هنوز


زنگ حدیث می خورد و ذکر می کنیم

عشقی که مثل چشم تو زیبا شد وهنوز


مائیم و یک اتاق پر از درس و مشقِ آه

از پشت شیشه اشک تو پیدا شد و هنوز


اندیشه ام به اوج خودش پشت کرده است

اینگونه این خمار تو تنها شد و هنوز


یادم نمی رود که تو پیدا شدی شبی

یک دشت گم شده و تو پیدا شد و هنوز


دستم برای لمس تو مواج مانده بود

چشما خواب رفته ی من وا شد و هنوز


این شعر را برای تو آماده کرده ام

هر چند شعر و رو دفتر من تا شد و هنوز


من تشنه ی نوشتن یک مشق تازه ام

هر چند بی حضور تو اشنا شد و هنوز


1390/1/5