کاش باران ببارد

می گذرم 


از کنار کنایه هایی که نای رفتن را می گیرند 


باشعر 


که نام مستعار اندوه است 


رشوه می دهم نفسهایم را به زمین 


تسلیم باید بود 


در مقابل این کاهنده ی پیر 


مدّ می زنند ابرها روی کوچه ها 


و می بارند شکوفه های بهاری 


بین قدم های هیچ کسی که 


بی نصیب به شب می رسد 


و باز کنار کنایه ها 


نای رفتن از نفس می افتد 


من ؛ 


یک شهر پر از کوچه 


و جهانی اندوه 


با یک برگ کاغذ 


به کجا خواهم رسید 


" کاش باران ببارد "




























نظرات 1 + ارسال نظر
حسام شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:02 ق.ظ

سلام . چطوری ؟ دمت گرم آقا ، ما رو مشتری کردی ... راستی آدرس فیس بوکت و بده .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد