حرف های مانده

روزی که خاک خانه ی امنی است می شود
هر حرف ناشنیده از این سرخ فام را
آسوده تا دوباره ی رویش هوار زد
آنگاه می شودهمه جا بی بهانه رفت
آن جمله های مانده ...
تعفن گرفته را
در هر کجا که گفتنشان کفر مطلق است
بی آنکه ترس مانع افکار نو شود
آهنگ ساخت
زمزمه کرد
یا که جار زد
آنگاه
سنگ خانه ی امن مرا بخوان :
__ این خفته در هزاره سوم دلش گرفت
کودک به بار آمد و خود را به دار زد
اما صدای آنچه پس از دار می شنید
"والعصر " بود
جای " اناالحق" برای او
آنجا هم از شکایت خود منصرف نشست
آنقدر بغض کرد که باران دلش گرفت
هر لحظه را به واژه کشید و کنار دار
هر واژه را به صورت خود بی شمار زد__
 آنگاه در فضای ِبه دنبال نور گفت
وقتی که خاک خانه ی امنی نمی شود
با خواب ها نجنگ
گاهی امید را
باید به شاخه های زمستان فکر ها
آویخت
بی حضور رسولان
و  دار زد .

دی ماه نود و یک 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
مرضیه یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:49 ب.ظ http://marzieh-r22.blogfa.com

چقدر دلم تنگ شده واسه روزهای گوگلین...
امیدوارم همیشه خوب باشی امیر عزیز

مرضیه شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:27 ق.ظ

مرسی که سر زدی امیر گل
راستی احمد حسینی رو که میشناسی خیلی خیلی سلام رسوند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد