امروز روز چندم تنهایی دل است / باید نشست منتظر خوابها هنوز 

 تا برگ های خاک گرفته نمرده اند / باید گریست در عطش آبها هنوز

دلواپس ندیدن دریای عشق مرد / این چشمهای خسته ی بی طاقتم ، چه حیف

آن زنده رود کهنه ی بی تاب می رود / در آرزوی وصل ، به مردابها هنوز

ای نو گل جاوید که در باغچه رستی

هنگامه ی رشد است مکن صحبت سستی

چون بلبل عاشق ز تو بیمار نشیند

پر کن قدحت از لب میناب درستی