هرکول اگر بود در این غم میمرد

آنقدر که بر شانه من اندوه است

هر کس غمی آورده وبا خود می گفت 

این مرد نماد غربت یک کوه است

به دنبال کدامین تیره گی گم شد

آخرین شعله ی خورشید در این تاریکی

هیچ باور داری

روزها برگ درختان پر نورند ..

و تو

گنگ تر از همه ی یاخته ها

تو همان معجزه ایی

بهترین تاریکی ..

هیچ دقت کردی گنجشک ، اولین دانه که از کام زمین می گیرد

می خواند

دومین دانه که بر می دارد

لب او تشنه ی عشق است

دانه های بعدی ، شوق را

بارش را

آنچه باید تو به دنیا آری

در زمین می کارد

هیچ دقت کردی همه جا زیبا نیست ..

در بیابان طبس هر چه باران آمد

حسرتی بود که یک شاخه شقایق روید

من ، خودم را کشتم

تیشه انگار پس من جان داشت

خوای شیرینی دید

و به هم پیوستیم

ناگهان از دل کوه برق تندی برخاست

آسمان را بشکافت

و شهابی آمد به همه دنیا گفت

یک نفر در دنیا مثل دریا تنهاست ..

به دنبال همان صاعقه بالا رفتم

خوب دقت کردم

آن شهابی که خودش تنها بود

در دل آینه ی دریا او

عمق تنهایی خود را می دید

او

خودش تنها بود ..

وقت برگشتن

باد و باران با هم

ابر و طوفان با هم

اشکهایی پنهان

و خدا

بی ایمان

و من برق گرفته

تیشه خورده

مرده

همه با هم بودیم ...

خوب دقت کردم همه جا زیبا بود

و شهابی تنها

در دل کوه ندا سر می داد

در حوالی طبس

هوسی بود زمانی و گلی بود نهانی

ناگهان گنجشکی

آمد او را برداشت

و طبس یک عمر است

آنچه در دل می داشت

آنچه از باغ شدن در سر داشت

به خوشی دل یک گنجشک

باخت ...


اردیبهشت 92