-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 12:46
هرکول اگر بود در این غم میمرد آنقدر که بر شانه من اندوه است هر کس غمی آورده وبا خود می گفت این مرد نماد غربت یک کوه است
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 اردیبهشتماه سال 1392 17:13
به دنبال کدامین تیره گی گم شد آخرین شعله ی خورشید در این تاریکی هیچ باور داری روزها برگ درختان پر نورند .. و تو گنگ تر از همه ی یاخته ها تو همان معجزه ایی بهترین تاریکی .. هیچ دقت کردی گنجشک ، اولین دانه که از کام زمین می گیرد می خواند دومین دانه که بر می دارد لب او تشنه ی عشق است دانه های بعدی ، شوق را بارش را آنچه...
-
حرف های مانده
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1391 00:59
روزی که خاک خانه ی امنی است می شود هر حرف ناشنیده از این سرخ فام را آسوده تا دوباره ی رویش هوار زد آنگاه می شودهمه جا بی بهانه رفت آن جمله های مانده ... تعفن گرفته را در هر کجا که گفتنشان کفر مطلق است بی آنکه ترس مانع افکار نو شود آهنگ ساخت زمزمه کرد یا که جار زد آنگاه سنگ خانه ی امن مرا بخوان : __ این خفته در هزاره...
-
این روزهای من
شنبه 30 دیماه سال 1391 19:34
احساس می کنم زمین تیره تر شده یا شایدم حوالی این روزهای سرد چشمم برای رویش نوری در عمق خویش در خلسه ای که جای عبور بهار نیست در آفتاب چشم خدا خیره تر شده احساس می کنم که در این لحظه ها دلم از خط قرمزی که نبایست رد شده چشمان من کلاف گره های مبهمی است وقتی که نور باعث بیناییم نشد فهمیدم آن نباید دیرینه این پلید مخفی...
-
خدا ی توطئه
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 20:27
وقتی خدای توطئه دستان عشق بود ما را خدا ؛ خدای گناهان عشق بود ان الذین آمَنو و َ آمِنو ... همه تحصیلِ خونِ رگ زده ِ از جان عشق بود در نیل آب تف زده از شوق سرکشی خونابه ای به کام غریبان عشق بود آیا گناه واژه ی خوبیست یا که نه ! مرگ فرشته حاصل شیطان عشق بود ما مست چشم و دست و لب دختری که او مست از گذار نیمه ی پنهان عشق...
-
فکر من نباش برو
یکشنبه 12 آذرماه سال 1391 12:38
به جان عشق بیا فکر من نباش برو پُرند در همه جا فکر من نباش برو تو را به جان خودت پشت سر نگاه نکن فقط بدون صدا ... فکر من نباش برو همین که زمزمه ی گریه ام به گوش رسید بدون چون و چرا ..فکر من نباش برو تورا همیشه به نزدیک خویش می خواندم ببُر تو فاصله را فکر من نباش برو تو را که بزم گل و شمع و مرگ پروانه است برو به سمت...
-
اعجاز خدا
شنبه 13 آبانماه سال 1391 15:32
اعجاز خدا در هیجانات علی بود حکم ابد عشق به نامش ازلی بود تا خلق کند حق گنه آدم و حوا دستان علی خانه ی هر اهل دلی بود تابیده در آفاق خداوند و شک نیست آن نور که روشنگر شب بود علی بود تا خلق کند حق غزل نیمه ی خود را چشمان علی قافیه ی هر غزلی بود ما شاهد حقیم که در حکم ولایت پرسید ازل.. پاسخ مخلوق بلی بود آن جشن غدیری که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 خردادماه سال 1391 21:11
و سکو ت لبخندی ست که پشت دیوارها برای شنیده شدن می پوسد بیا بیا و سکوت را دریاب تا لبخندت دریایی شود از آنچه نمی توان شنید .
-
کاش باران ببارد
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1390 19:16
می گذرم از کنار کنایه هایی که نای رفتن را می گیرند باشعر که نام مستعار اندوه است رشوه می دهم نفسهایم را به زمین تسلیم باید بود در مقابل این کاهنده ی پیر مدّ می زنند ابرها روی کوچه ها و می بارند شکوفه های بهاری بین قدم های هیچ کسی که بی نصیب به شب می رسد و باز کنار کنایه ها نای رفتن از نفس می افتد من ؛ یک شهر پر از...
-
انتظاری خسته دارم
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 20:42
می شوم دریا تو باور کن هراس موج را کاش بشناسی مرا یا التماس موج را آنقدر تا پیش تو خورشید می سوزد مرا تاول از کف می شود تا تو لباس موج را تا که از خورشید آسایش بیابد ناگهان ماه می ریزد به ساحلها اساس موج را انتظاری خسته دارم روز تا وقت غروب شام بغضم را شنیدی الغیاث موج را بعد از این چشم انتظاری قایقی باش و بیا تاببینی...
-
باید قضای زندگیم را ادا کنم
یکشنبه 1 آبانماه سال 1390 19:02
مبهم نبود آنچه که می دیدم و نشد باور کنم هر آنچه که فهمیدم و نشد گفتم فضای زندگیم را عوض کنم روزی که سیب از لب تو چیدم و نشد در راه ماندگی من از راه بدتر است این را هزار مرتبه پرسیدم و نشد باید قضای زندگیم را ادا کنم حیفا به من که پای تو بوسیدم و نشد اینک ، امید فاصله دارد دلم ولی در عمق چشمهای تو پوسیدم و نشد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 12:05
می گفت در عشق ؛ هیچ کس دریا نیست اینجا درِ سادگی به دلها وا نیست آن قطره در انگیزه ی دریا می رفت تا ثانیه ایی که با خودش تنها نیست
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 مردادماه سال 1390 16:24
-
همه ی زندگی من
جمعه 6 خردادماه سال 1390 11:04
همه ی زندگی من مثل خوابه پر کابوس و یه رویا همه ی ثانیه ها ؛ قرن هم تنهایی یه دنیا همه ی زندگی من رو پر شاپرکا بود به امید کیو دیدن رو نخ بادبادکا بود تویه تاریکی شب ها خواب فردا رو ندیدم هر چی دیدم شد توهم من مقصر ؟ نه ! خدا بود من تمام زندگیمو ساده بودم مث ابرا مث بارون مث کوچه می نشستم تک و تنها فک می کردم که تفاوت...
-
یک بغض و چند قرن شماره
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1390 11:46
برگرد وقت بغض دوباره است پیش من این دل بدون چشم تو پاره است پیش من برگرد شب بدون تو دردی است لا علاج مدّی برای کشف ستاره است پیش من با این حصار سخت که دورم کشیده ای یک جمعه در حضور تو چاره است پیش من "والعصر" ؛ من بدون تو خسران ممتدم یک بغض و چند قرن شماره است پیش من از دست اهرمن و اهورای قلب خویش هر جمله...
-
من تشنه ی نوشتن یک مشق تازه ام
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1390 17:16
سر مشق ما بدون تو انشا شد و هنوز هر جمله در نبود تو املا شد و هنوز مشغول درس مبهم چشمت شدم و باز این راه ، رفته غرق تماشا شد و هنوز زنگ حدیث می خورد و ذکر می کنیم عشقی که مثل چشم تو زیبا شد وهنوز مائیم و یک اتاق پر از درس و مشقِ آه از پشت شیشه اشک تو پیدا شد و هنوز اندیشه ام به اوج خودش پشت کرده است اینگونه این خمار...
-
یک شب برای دیدن ما وقت کن خدا
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1390 16:39
این را بخوان که قل و اعوذ به چشم یار شکرت خدا که اشک تو می آید و بهار ایاک نعبد از سر هر شاخه ام روان ایاک نستعین به تو از دست روزگار هر چند فکر دیدن تو قرن های قرن در آورد ز جان من خسته ات دمار یک شب برای دیدن ما وقت کن خدا عمرت قرین رحمت خود باد و پایدار عمری برای لطف تو سوسو زدیم و گاه امن یجیب مظطر ما ماندو اظطرار...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 فروردینماه سال 1390 18:56
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 از کوچه ها گذر نکن این روزهای سرد اینجا کلاه عشق تو افتاد برنگرد عصمت ندارد این همه گل پیش چشم تو این هرزه رشد غنچه و گل را که باب کرد هر واکنش که جذب نگاه تو می شود تب خاله ایست کنج لبان هزار مرد این عشق نیست کشتن یک حس ساده است باور نکن طلوع نگاهی که نیست زرد این...
-
باید قضای زندگیم را ادا کنم
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 23:27
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 مبهم نبود آنچه که می دیدم و نشد باور کنم هر آنچه که فهمیدم و نشد گفتم فضای زندگیم را عوض کنم روزی که سیب از لب تو چیدم و نشد در راه ماندگی من از راه بدتر است این را هزار مرتبه پرسیدم و نشد باید قضای زندگیم را ادا کنم حیفا به من که پای تو بوسیدم و نشد اینک ، امید...
-
باران
جمعه 6 اسفندماه سال 1389 12:31
سلام به همه ی دوستان گل بعد از چند ماه با یک غزل به قول دوستان مثل همیشه غمگین در خدمتتونم . در این انبوه می خواهم کسی باران من باشد کسی مانند تنهایی شبی مهمان من باشد کسی که کنج چشمانش هزاران ابر پنهان است کمی در انتشار شب فقط پنهان من باشد در آن باران که می بارد موازی با نگاه او دلش نمناک تر از بارش چشمان من باشد در...
-
بعد از حصار
سهشنبه 16 شهریورماه سال 1389 20:28
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 راه ما مانند باران راه طولانی نبود گریه ای آرام گه گاهی که بارانی نبود می رسید از حس لب تکلیف لبخندی به ما مشق سختی که کم از تکلیف ایمانی نبود یک زمان تسبیح می بردیم سنگ و سایه را لا اله روح ما رنجور و روحانی نبود ماجرای مرگ لیلی ؛ قصه ی شیرین و عشق ارزشش در حد یک...
-
بختک کنایه می زند ای خواب ، مرده را
جمعه 25 تیرماه سال 1389 18:26
این منطقی نبود که کاشانه ساختیم وقتی که راه پویش بیهوده داشتیم این منطقی نبود که از خرمنی سیاه بذر امید در دل اندیشه کاشتیم بختک کنایه می زند ای خواب ، مرده را حق دارد او اگر که بگرید به حال ما این کاسه های تشنه ی لیسی که مانده اند گندیده اند در تب بی انتقال ما افسار این اسارت عصار گونه را در دست هیچ مرد کهن دیده اید...
-
تقدیم به یک دوست
پنجشنبه 10 تیرماه سال 1389 15:44
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 از شهر کوچ می کند و قهر می رود یک دشت آرزوی من از شهر می رود با یک نگاه و یک غزل نیمه کاره حیف می ریزد او به ذوق لبم زهر می رود انگار شکوه می کنم اما یقین بدان بعد از هزار عسر من این یسر می رود نه او که شیخ و مرشد و مفتی نبود و نیست اما هزار مولوی دهر می رود من در...
-
برای آرنیکا
یکشنبه 30 خردادماه سال 1389 23:34
این روزها که هیچ کسی در سکوت نیست یک خانه مثل خانه ی دل روبروت نیست حرف حساب زمزمه ی باد ساکن است وقتی که دل محافظ یک گفتگوت نیست در لفت و لیست مانده دل از قحط سال عمر ای عشق پر بکش که غزل آبروت نیست تین تیره گی که در همه جا قلت می خورد از جنس شب خمار ِ لب و تار موت نیست با حرفهای کهنه که حالت عوض نشد ای را یقین بدان...
-
دل در سکوت ؛ عقل در جنون
یکشنبه 2 خردادماه سال 1389 14:20
برای آرنیکا دختری که هنوز نیست ... این روزها که هیچ کسی در سکوت نیست یک خانه مثل خانه ی دل پیش روت نیست حرف حساب زمزمه ی باد ساکن است وقتی که دل محافظ یک گفتگوت نیست در لفت و لیست مانده دل از قحط سال عمر ای عشق پر بکش که غزل آبروت نیست این تیره گی که در همه جا قلت می خورد از جنس شب خمار لب و تار موت نیست با حرفهای...
-
بی تو این خاطره در راه به هم می ریزد
جمعه 24 اردیبهشتماه سال 1389 11:18
راه می افتم و این کوچه به ناگاه به هم می ریزید یاد آن پنجره می افتم و درگاه به هم می ریزد بچه گی کرده ام اما تو شبی آه نکش قدرت بودن من با تو به یک آه به هم می ریزد همه جا ساکت و این لحظه پر از آشوب است پچ پچ فاصله در آخر این راه به هم می ریزد بغض دل را همه شب چاه زنخدان نشنید چونکه این بغض اگر بشکند آن چاه به هم ریزد...
-
آشیان سرد دلم
دوشنبه 16 شهریورماه سال 1388 21:12
در آشیان سرد دلم خواب رفته نور در این لباس کهنه کمی آب رفته نور شبها هزار خاطره را ذکر گفته ام خوابیده ام به یاد تو تا ذکر گفته ام در خواب رنگ آبی اذکار تیره است آنجا حساب جاری افکاری تیره است آنجا تمام آنچه که داری خسارت است آنجا همین نگاه دو بعدی جسارت است این خواب ذکر گونه در این ماه روزه دار باید که بشکند سر این...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1388 13:02
می رفت طرح آبی ابریشمین خویش را با تمام خاطره ها آتشین کند تا رسم خسته گشتن خود را برای عشق در پیش درب بسته ی دل شرمگین کند اما هنوز کوچه ی خود را نرفته بود مجبور شد پشت درختان کمین کند وقتی که اشک در شب خود خواب رفته بود آماده شد که آنچه گذشت این چنین کند از لای بوته ها دو سه تا شیشه ی کثیف برداشت تا حکایت خود را...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 فروردینماه سال 1388 12:05
ا ینجا برای ابر فقط آب مانده است بغضش کنار چشم خدا خواب مانده است گرما بدون شعله در این سینه می لمد زور جرقه در ته تالاب مانده است میراث موجهای بلندی که عشق داشت گویا درون سینه ی گرداب مانده است هر جا که می رسی سر دیوانگان پر است از قصه ای که عشق در آن خواب مانده است هر زخمه ای که عاشق بی نغمه می زند دردش فقط به سینه...
-
ادب آداب دارد
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1388 12:11
کمی از خود رها شو شبت مهتاب دارد به جان عشق گاهی ادب آداب دارد لباس و رسم مردم اگر از جنس نیک است ولی اخلاق آنان دوشامبر خواب دارد خیابان تا خیابان شبی شبگرد بودم دلم از کوچه ها پر ، غمی کمیاب دارد شرایط را بسنجیم همه سقراط هستیم همه در بند بحثی که زلفش تاب دارد ..! در این بیهودگی ها همه دل پیچه داریم بهشت آیا درختش...