2
بادی نمی وزید . ابرها رفته بودند ، تنها تکه های کوچکی از آنها جا مانده بود . قرص ماه نقره ای رنگ با لک و پیس هایش در آسمان پیدا بود که رو به زوال می رفت . فرصت زیادی برای نورافشانی ماه باقی نمانده بود .
برف زیر قدمهای جوان حرارت را حس می کرد و متواضعانه له می شد . صدای کرپ و کرپ قدمهای او سکوت دقایق نزدیک سحر را می شکست . فانوس در دستش مسیر بین درختان را که جاده ای باریک بود ، طی کرد . انتهای باغ سگش در لانه خوابیده بود . گوسفندان به هم چسبیده بودند و صدای زنگوله ی قوچ ها به گوش می رسید . جوان نزدیک آغل شد . فانوس را بالا برد و نگاهی به داخل آغل انداخت . سگش را که چرتی زده بود ،آزاد کرد . درب را که باز کرد سگش کنارش ایستاده بود و دم تکان می داد . ابروهای قهوه ای رنگش هم رنگ سینه و مچ پاهایش بود . دم سیاه رنگش هم از زیر قهوه ای روشن بود . کنار جوان با چه شوری دم تکان می داد و زوزه می کشید .گویی از چرتی که زده بود عذر خواهی میکرد . جوان درب آغل را گشود هنوز در کامل باز نشده بود که سگش کوشید تا اول او داخل شود تا از هر خطر احتمالی جوان را حفظ کند . اما با صدای ــ برو بیرون ــ جوان متوجه شد که باید در همان زمین برفی بایستد و داخل نشود . همه چیز سر جایش بود . گوسفندان آرام و بیل و چنگک کنار درب بودند . علوفه هم به قدر کافی بود و می شد این روزهای پایانی زمستان را با آنها گوسفندان را سیر کرد .
چکمه اش جای خوبی بود ، چکه های سقف را از کف آغل دور نگاه داشته بود اما خود پر از آب شده بود . جوان نگاهی به همه جا انداخت و بیرون رفت سگش پیش از او رفته بود و خود را نزدیک درب ورودی رسانده بود . صدای پارسهای مداومش به گوش می رسید . پشت در خبری بود یا او دوباره می خواست هشیاری اش را به رخ صاحبش بکشد . جوا صوت زد و سگ را به پیش خود خواند . سگ به انتهای باغ دم تکان می داد و به پشت درب پارس می کرد . کمی به طرف صاحبش می دوید و دوباره می ایستاد و پارس می کرد . رویش را به جوان می گرفت و زوزه می کشید . آنجا خبری بود .
جوان به آلاچیق رسیده بود . از کنار پنجره ی کنار در که بزرگتر از پنجره ی دیوار مجاور بود نگاهی به داخل انداخت . شعله ای از درز بخاری به بیرون نمی رسید . جای پیرمرد خالی بود . اما رد قدمهایش در برف پیدا نبود . داخل اتاق شد لوازمش را نگاهی انداخت چیزی کم نشده بود اما او دلهره داشت . پتوی مچاله شده را کنار زد . زیر پتو هیچ خبری نبود . با خود اندیشید او کجا رفته ؟ تازه داشت به او علاقمند می شد . به نگاهش ، به دست های قدرتمند و رگهای سبزرنگش . آن هیبت چیزی بود که تازه داشت برای جوان معنا پیدا می کرد . اما حیف که او دیگر نبود . سگش هنوز پارس می کرد .
فانوس را برداشت و به سمت در باغ رفت . زمین را به دنبال رد پا گشت . اول به طرف دیواری رفت که پیرمرد از آنجا وارد شده بود . درخت گردوی قد کشیده ای که شاخه های تناورش جایگاه بازی های کودکی او بود . شاخه ای را از دست داده بود . شاخه از انتها شکسته بود و در مسیر سقوط خود قسمتی از پوست گردو را هم کنده بود و بر زمین افتاده بود . سوراخی را که کرم آفت در داخل شاخه شیار کرده بود دید .
شاخه روی دیوار افتاده بود و چون گرزی سر دیوار را شکسته بود و ادامه اش تا باغ مجاور پیش رفته بود . او هر چه کوشید ردی بر زمین ندید .
در این احوال هنوز سگش گاهی رو به درب باغ پارس می کرد . او متوجه درب شد و به سویش دوید . گویی چیز گرانبهایی از دست داده باشد .
دماغش سرخ شده بود و تند تند نفس می کشید و بخار دهانش هوا را مه آلود می کرد . یک دستش در اشغال فانوس بود و او دست دیگرش که آزاد بود را روی یکی از گوشهایش گذاشت تا کمتر سرما آزارش دهد . پایین شلوارش خیس شده بود . برای زودتر به درب باغ رسیدن مسیر اصلی را رها کرد و داخل کرت های باغ شد ، که ناگهان شاخه ای به صورتش خورد برای لحظه ای مکث کرد . شاخه از کنار چشمش تا زیر گونه اش را خراش داده بود . سوزش آنرا حس می کرد . دستی به گونه اش کشید که باعث شد سوزشش بیشتر شود . با احتیاط از لابلای درختها گذشت . از مرز بین کرت ها می پرید و دیگر نفسهایش خیلی تند تر شده بود . از کنار درخت توت که کنار دیوار اصلی باغ بود به درب نزدیک شد .
سگ که از این همه هیجان صاحبش او هم هیجان زده شده بود دور او می دوید و پارس می کرد . جوان درب را گشود تا پیرمرد را دوباره ببیند .
زیبا بود
(¯`v´¯)
`*.¸.*´ٍٍ
¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`•
_____****__________**** _______
___***____***____***__ *** ______
__***________****_______***____
_***___سلام___**__سلام__***___
_***____::::من آپم::::______***___
_*** ____________________***____
__***___بدووووووبیاااااا_____***____
___***_________________***_____
____***____منتظرم!____***______
______***___________***________
________***__بای__***__________
__________***___***____________
____________*****______________
_____________***_____
سلام.
بسیار عالی و احساسی.