اعجاز خدا

اعجاز خدا در هیجانات علی بود 

حکم ابد عشق به نامش ازلی بود


تا خلق کند حق گنه آدم و حوا 

دستان علی خانه ی هر اهل دلی بود


تابیده در آفاق خداوند و شک نیست 

آن نور که روشنگر شب بود علی بود 


تا خلق کند حق غزل نیمه ی خود را 

چشمان علی قافیه ی هر غزلی بود 


ما شاهد حقیم که در حکم ولایت 

پرسید ازل.. پاسخ مخلوق بلی بود 


آن جشن غدیری که محمد به جهان گفت

تجلیل مجدد ز مقامات علی بود 


91/8/14





کاش باران ببارد

می گذرم 


از کنار کنایه هایی که نای رفتن را می گیرند 


باشعر 


که نام مستعار اندوه است 


رشوه می دهم نفسهایم را به زمین 


تسلیم باید بود 


در مقابل این کاهنده ی پیر 


مدّ می زنند ابرها روی کوچه ها 


و می بارند شکوفه های بهاری 


بین قدم های هیچ کسی که 


بی نصیب به شب می رسد 


و باز کنار کنایه ها 


نای رفتن از نفس می افتد 


من ؛ 


یک شهر پر از کوچه 


و جهانی اندوه 


با یک برگ کاغذ 


به کجا خواهم رسید 


" کاش باران ببارد "