برای آرنیکا

این روزها که هیچ کسی در سکوت نیست

یک خانه مثل خانه ی دل روبروت نیست 

حرف حساب زمزمه ی باد ساکن است

وقتی که دل محافظ یک گفتگوت نیست 

در لفت و لیست مانده دل از قحط سال عمر

ای عشق پر بکش که غزل آبروت نیست 

تین تیره گی که در همه جا قلت می خورد

از جنس شب خمار ِ لب و تار موت نیست 

با حرفهای کهنه که حالت عوض نشد

ای را یقین بدان که نویی روبروت نیست 

باغ هزار قفله ی سیب ِ سقوط عشق

ای روزها در هوس یک هبوط نیست 

وقتی که شهر خانه ی صد مار و کژدم است

جایی مناسب تو بجز دشت لوت نیست 

دل در سکوت ؛ عقل در جنون

برای آرنیکا دختری که هنوز نیست ...

   این روزها که هیچ کسی در سکوت نیست

یک خانه مثل خانه ی دل پیش روت نیست

حرف حساب زمزمه ی باد ساکن است

وقتی که دل محافظ یک گفتگوت نیست

در لفت و لیست مانده دل از قحط سال عمر

ای عشق پر بکش که غزل آبروت نیست

این تیره گی که در همه جا قلت می خورد

از جنس شب خمار لب و تار موت نیست

با حرفهای کهنه که حالت عوض نشد

این را یقین بدان که نوی روبروت نیست

باغ هزار قفله ی سیب ِ سقوط عشق

ایم روزها در هوس یک هبوط نیست

وقتی که شهر خانه ی صد مار و کژدم است

جایی مناسب تو بجز دشت لوت نیست

2/3/89