ادامه ی مرغ تنها ......

 

سایه ساری مرده

ون پیری آنجا

حجم فیروزه آب ؛ لب هر موج ضعیفش شعری

می رسید از سر آن کوه که ناپیدا بود

مرغ تنها ؛ ون پیر

موج های ضعیفی که در سطح زمین محو شدند

همه تنها بودند

مرغ برخاست به امید درختان نیالوده به سوز

چونکه یک روز گذشت

موجهای لبشان از هیجان کف کرده

مرغ را بر سر خود آوردند

ون ؛ در فصل زمستان مرده

موج بر خاک نشسته

مرغ عاشق مرده

همه تنها ماندند

همه تنها مردند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد