می شکند دل مرا این غم بی حساب عشق
طعنه به خواب می زند نیمه شب خراب عشق
باز شبی گذشت و او خواب مرا ربوده است
صبج به خواب میروم از تب آفتاب عشق
از لب اشک جوی من خنده دریغ می کند
رشک نمی برم به غم گر بود انتخاب عشق
من به تو دل نشانده ام ای طرب تو خواب من
گر تو رفیق می شوی هم تو بزن نقاب عشق
سلام داش امیر گل
امیدوارم سال خوبی رو در پیش رو داشته باشی
یه پا نویسنده و شاعری!
شعرات خیلی زیبا هستند ولی فرصت خوندن داستان آلاچیق رو فعلا پیدا نکردم. حتما اون رو هم می خونم.
راستی شعراتون رو چاپ نکردینه؟
موفق و پیروز باشی