صدای برف زیر قدمهایم
رد پایی را رفتم
قدمها تا تاریکی ادامه داشت
مه آلود بود آسمان و نفسهایم
با خود گفتم
کجا پس این قدم گذار به انتظار می ایستد
بلورهای برف روی چشم و لبهایم
تا شکوفه ها
تا میوه ها
تا برگهای سرخ و زرد
و دوباره
تا صدای برف زیر قدمهایم
ردپا ها را رفتم
اما
او هر که بود تنها می رفت
در انتظار من نبود