ای فراخ پر نشیب
با تمام ثانیه ها می جنگم
تا تو را فریاد کنم
باید دماوندی بسازم
تا همزاد غربت تو باشد
ای سرکش ترین فراز
من سرازیر می شوم در بلوغ اشهای خودم
و تو ابری هراسناکی
لابلای اشکهای من
تو تابیده ای و دور می شوی
و من تمام آینه ها را در حسرت تو می شکنم
سکوت …
ثانیه …
سکوت …
ثانیه …
چقدر حسادت دقایق را لمس می کنم
و چه مومنانه تا تو پایداری می کنند
پروانه های شنی از خود تا تو
چقدر فداکارانه پرواز می کنند
می سوزمت اما پرهایم قوی تر می شوند
می بارم و پر بارتر می شوم
می جویمت اما چاره ای جز گم شدن نیست
تا هزار ثانیه آنسوتر
ریل های موازی را
از شب تا روز
و از روز تا اندوه
مسافر می شوم
و هنوز تو در دور دست چشمانم
فانوسی سرابی هستی
و جاده در ابتدای گم می شود
من هفته ها را هفت بار
برای تو به آسمان می بخشم
اما همیشه روز هشتم
آسمان به زمین می رسد
و من بی آسمان ترین ستاره
در قعر زمین بی تو مذاب می شوم
رویای تمام ابرهای مهاجر
لابلای سبزینه ی نگاهت گاهی
اندوه انباشته ی اشکهای مرا
تماشا کن
24/10/1387