آشتی

من با تمام فاصله ها آشتی شدم

هر لحظه با سکوت شما آشتی شدم

بالای پشت بام دلم نردبان نبود

مُردم و با تمام هوا آشتی شدم

می چرخم از خماری دل دور آفتاب

با نئشگی  سوزش پا آشتی شدم

شاید میان ابر بزرگی نشسته ام

با آسمان و خاک خدا آشتی شدم

باشد تو باز با من و دل قهر کن ولی

من با سکوت و قهر شما آشتی شدم

20/5/1387

دلتنگ

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
می نویسم غزلی ساده ولی تمرینی

عاشقم ابر نیا من پر اشکم امشب
و ترگ خورده نگاهم که تو در پرچینی

عاشقم عشق من امروزی و دیروزی نیست
فاصله داده ام از خویشتن ای بی دینی

می کشم خط دلم را به خیابان و عبور
می کنم تا که مرا در هیجان ها بینی

که چه بی ربط شده خانه ی دل بی تو خراب
کارتن خواب شدم در تب خرما چینی

18/5/1387