شبیه تلوزیون من پر از مدارم یار  

بدون سبز نگاهت سیاه و تارم یار  

 

درون سینه ی تنهاییم مدام منتظرم  

که چشمهای تو را در دلم بکارم یار 

 

چقدر منتظرم تا تو واردم بشوی  

و صادرت کنم از چشم بی قرارم یار   

زنگ فراق

تقدیم به فرشته ی نازی که ین روزها از آسمون خدا تا دل خاکی من رو پر نور کرده .

گفتم بدون وقفه تو را خط کشی کنم
عاشق شوم و از لب تو خواهشی کنم

اما چه زود نوبت زنگ فراق شد
فرصت نشد که از غم دل کاهشی کنم

بالا بلند عشوه گری داشت شاه عشق
باید برای عشق خودم چاووشی کنم

آری بدون چشم تو می میرم و ولی
شاید درون بوسه ی تو تابشی کنم

یک بادبان پهن و بلندی بسازم و
دل را برای کشت غمت آیشی کنم

امروز را عزیز دلم خط بزن بیا
شاید درون سینه ات آرامشی کنم

1/6/1387