موعد دیدار کجاست

 

من در رویای بهاربودم

 

خواب ، کنار پای تابستان

 

که ناگهان صدایی زمستانی

 

سبزه زار مرا پاییزی کرد

 

چه شادی کودکانه ای داشت

 

رویای نیستی

 

صدا ؛مرا چنین بخواند

 

برو

 

برو موعد دیدار بیا

 

دستها مرا گرفت و گفت

 

از این نشانه راه رو

 

موعد دیدار بیا

 

کنون برو

 

چو من رها شدم از او

 

کنار ساحلی بزرگ

 

دو بادبان چو روز وشب

 

به روی کشتی سترگ

 

صدا صدا و هلهله

 

به گوشهای من رسید

 

به من رسیده بود غم

 

به چشمهای خسته نم

 

به مویه باز شد صدا

 

به ناله غنچه های لب

 

به دنبال صدا رفتم

 

کجا رفتی کجا هستم

 

دوباره آسمان شکست

 

خیال راه دیده بست

 

دوباره گوش من شنید

 

برو

 

برو موعد دیدار بیا

باغبان

جاده ای نمناک
غژ غژ قدمهای باغبانی فرتوت
رقص برگ های زرد پاییزی
اندوه

بادی سرد ،لستخوانی را می ترکاند
تا شکوفایی نخواهد ماند
درختان سنگهایی خاموش
سرد

سبدهای خالی در انتظار
گویی از آمدن افسرده بهار
پیرمرد ؛ دیواری پر کنایه
جاده
تنهایی
سکوت
خواب

زمستان در امتداد افقی سرخ
گیاهان در آرزوی بهاری سبز
پرستو ها خواهند خواند
بی باغبان خواهند ماند