برای دیدن عاشق جهان پر از خواب است
برای کشف سیاهی زمانه بی تاب است
دلم چو ماهی سرگشته در هوا مسحور
در انتظار تماشای روی مهتاب است
دگر به قامت تنهاییم لباسی نیست
برای آنکه تو را دیدنم چو غرقاب است
جهان و هر چه در آن هست باورش دارم
که در گذار دل عاشقان چو پایاب است
قدم قدم همه دلهای عشق جوی خموش
که شکوه در ره جانانه هتک آداب است
جهان خشک نژادی که عشق ها کشته است
برای کشتن من شوق او چو خیزاب است
من از طواف قدمهای عشق می آیم
همان بلند جنابی که دلبری ناب است
دگر نمی گذرم از سر جهان بی دل
که با دل از سر جنت گذشتنم خواب است
سلام
شعرها و داستان های زیبایی توی وبلاگتون گذاشتینه
کاش اسم شاعراش رو هم می نوشتن. البته اگه از خودتون نباشه
متاسف که عرض کنم احتمال تون درست از آب در اومده و شعر ها از بنده است.
سلام
حالتون خوبه؟
چرا متاسف؟ شعراتون خیلی قشنگن. خوشحالم که با وبلاگ شما آشنا شدم.
مطمئنا از این به بعد بیشتر به شما سر می زنم.
موفق باشید
سلام داش امیر حالت خوبه؟
شبت به خیر. حتما شناختی منو؟ من عضو سایت شعر نو هستم. ممنونم از نظر ژر مهرت.
راستی شعرتون بی نهایت قشنگه. من که لذت بردم. دست مریزاد. امیدوارم بیشتر از شما بشنوم.
موفق باشی عزیز. یا علی