اینجا برای ابر فقط آب مانده است

بغضش کنار چشم خدا خواب مانده است

 

گرما بدون شعله در این سینه می لمد

زور جرقه در ته تالاب مانده است

 

میراث موجهای بلندی که عشق داشت

گویا درون سینه ی گرداب مانده است

 

هر جا که می رسی سر دیوانگان پر است

از قصه ای که عشق در آن خواب مانده است

 

هر زخمه ای که عاشق بی نغمه می زند

دردش فقط به سینه ی مضراب مانده است

 

شرم آور است فاصله ی ابر و آسمان

گویا  زمین میان دو بی تاب مانده است

 

بازا رسم کوه و بیابان کساد و سرد

دستان عشق در گل مرداب مانده است

 

ای کاش جای کوچه به بن بست می رسید

عشق پیامکی که هوس تاب مانده است

 

١٣٨٨/١/٢٨

 

ادب آداب دارد

کمی از خود رها شو شبت مهتاب دارد

به جان عشق گاهی ادب آداب دارد


لباس و رسم مردم اگر از جنس نیک است

ولی اخلاق آنان دوشامبر خواب دارد


خیابان تا خیابان شبی شبگرد بودم

دلم از کوچه ها پر ، غمی کمیاب دارد


شرایط را بسنجیم همه سقراط هستیم

همه در بند بحثی که زلفش تاب دارد ..!


در این بیهودگی ها همه دل پیچه داریم

بهشت آیا درختش طناب و تاب دارد ؟


عجب رسم غریبی که رودی زنده عمری

به شوق کشف دریا ره تالاب دارد


همه مست و همه خواب همه رنگ و همه ننگ

در این بن بست معلم دیده داند ادب آداب دارد


١٣٨٨/١/٢۴