تمام فاصله ها صفر مطلقند


دیدار اشک های من و تو حکایتی است
وقتی تمام فاصله ها صفر مطلقند
انگار کوچه های من و تو خیالیند
دیوار های بی کسی از پایه ها لَقند

گفتم به خاطرات ازل مرده ی خودم
شاید بدون واژه تو را زندگی کنم
گفتی صدای خستگی ات را اسیر کن
باید که با تمام تو یک دنده گی کنم

باید در این هزاره ی سوم غزل شوم
اینگونه حرفهای من از دست می روند
گاهی درونِ دود ِ خیابان ِ بی هدف
احوال من به سوی تباهی نمی دوند

محبوب من تمام زمین صبح محشر است
وقتی صدای خوب تو در یاد من نماند
انگار صور بی هدفی می دمند و باز
غربت هزار تیر غزل سوی من چکاند

یارا چگونه بی تو در این قعر مانده ام
وقتی که یوسفانه مرا ترک می کنی
حرفی هم از لبان تو در یاد من نماند
آیا دلیل مرگ مرا درک می کنی ؟

محوی ترین تماس تو را باد برده است
من در کمال خستگی از دست می روم
گاهی کنار مقبره ها فاتحه بخوان
من با تمام مقبره ها دوست می شوم

تا لحظه ها همایش تردید می شوند
من صفحه ی حوادث خود را نوشته ام
یک عکس خنده دار و تکرار متن مرگ
باور کنید من بخدا یک فرشته ام


27/10/1387

عاشقانه

یک عمر ِ عاشقانه تو را یار خوانده ایم
حافظ شدیم و قصه ی دلدار خوانده ایم

در کنج ِ غربت ِ یک عمر ِ بی هدف
در هر نفس به یاد تو انگار خوانده ایم

با اینکه هیچ دلخوشی در جهان نبود
ما عاشقان به یاد تو بسیار خوانده ایم

گاهی درون سفره ی تنهایی خدا
یک جان سیر اشک و غم و دار خوانده ایم

ای عشق ناشناس که گهگاه خسته ای
با چشمهای خسته تو را یار خوانده ایم


5/10/1387