یک عمر بدنبال تو گشتم شب و روز
پژمرده ی گشتنت نگشتم شب وروز
هم آه شدم هم آفتاب دیجور
نه شاد نشسته ام ، نه بی غم شب و روز
در سایه ی هر نگاه پیوند لبی است
یک لحظه صدای من نشد کم شب و روز
هر خانه که دربانی و سربانی داشت
پرسش کردم ولی نجستم شب و روز
تا بود ، شدم در پی هر قافیه تنگ
از تنگی هر قافیه ، تنگم شب و روز
پُر می شوم از غم تو هر شب تا روز
آسوده نمی شود گذارم شب و روز
پابند دل تو گشته اشک دل من
تنها ماندم ، بدون همدم شب وروز
29/1/1387