ای شب خدانگهدار
من در روشنایی سحر خواهم رفت
در تابوتی از احساسات خواهم خفت
ای روشنایی مرا در انبساط خویش غرق نما
ای سنگ های خیس شما نخواهد رویید
و من نخواهد ماند
اکنون من افقی است که در آن رنگ شفق یافته ام
ای آسمان مرا بپذیر
من دریایی مهاجرم
ای زمین مرا به خویش مخوان
که من ابری خواهم شد فرو بسته
امشب صدا ها در من خفتند
می خواهی مرا باور کنی
بی چتر زیر باران برو
رازهایی از عشق را بر وجودت خواهم بارید
تو را بیمار خواهم کرد
دچار خواهم کرد
روزی در کوچه باغ تنهایی کسی مرا گفت :
می خواهی آسمان را ببینی
چشمهایت را ببند
در آن تیره گی فرو شو
نورهایی می جهند و محو می شوند
آری آسمان تیره است
بالاترین رنگ در چشمان حکمفرمایی می کند
تنها ضامن آبی شدنش دل توست
امشب خدانگهداری پاییزی است
برگهایم را یادگاری به زمین خواهم داد
باد مرا به دور دست خواهد برد
خدانگهدار زمین
خدانگهدار آسمان
خدانگهدار تنهایی
من نیست می شوم
بر تابوتم
هیچ مگذارید
بیزارم از همراهانی که تنها می گذارندم
گلها را برایم مکشید
آنها برای زندگیند
خدانگهدار دوستانی که دوستتان داشتم
سر سبز باشید
من با عدم پیمان دوستی بستم
سلام ...
حالت خوبه
چه وب خوبی دارین
مهم نیست من کیم مهم اینه که منو می شناسی
یادت نیست
همون روز تو بازار بهتون تنه زدم
همون روزی که بهت گفتم تنهام
همون روز که بهتون گفتم دوست دارم
تا حالا حس کردی
حس کردی کسی رو می شناسی ولی نمی شناسی
کسی می شناسه شما رو ولی شما نمی شناسینش
حس کردی
فکر نکنم
این کارو کرده باشین
پس بدون
بدون تا بتونی حس کنی
من ...
من حس کردم حس خوبیه مثل قلبی می مونه که می زنه ولی نمی زنه
چیه خسته شدی
خستگی اونم خوبه
منم خسته ام خسته ام که دارم براتون می نویسم
پس خسته نباشید
بازم سر می زنم
تلاش نکن
نمی تو نی جواب منو بدین
این ارتباط یه طرفست ولی بازم می یام شاید همین فردا
----------------------------------->
---------------------------------->
میگن دو تا خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسن
نمی دونم چی بگم.............عالی بود............خیلی دوست دارم بازم شعر وبخونم...............به امید خدا این روبط ادامه داشته باشه.............