انتظار اویی که نیامد

 

آمد از دور قطاری که سکوتم بشکست
سوت دیدار کشید و ره اندوه ببست

من ز جا جست زدم تا به کنارش رفتم
نغمه ی ایست کشید و به کنارم بنشست

همه در باز نمودم به خیالی خشنود
رنگ شادی ز نگاهم به زمانی بر جست

کس به تنهایی دل پای محبت ننهاد
غربت از شوق به آغوش من افتاده و مست

چشم اندوه زده از ره دیدار دوید
نور بیماری چشمان به لب و افاده و دست

رفتم از غربت خود باز تمنا کردم
نرود جای دگر  چون نشاط از ما رست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد