انتظار

صدای برف زیر قدمهایم

 

رد پایی را رفتم

 

قدمها تا تاریکی ادامه داشت

 

مه آلود بود آسمان و نفسهایم

 

با خود گفتم

 

کجا پس این قدم گذار به  انتظار می ایستد

 

بلورهای برف روی چشم و لبهایم

 

تا شکوفه ها

 

تا میوه ها

 

تا برگهای سرخ و زرد

 

و دوباره

 

تا صدای برف زیر قدمهایم

 

ردپا ها را رفتم

 

اما

 

او هر که بود تنها می رفت

 

در انتظار من نبود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد