" باز هم خواب تو را او می دید "

دلم از حال شبانگاهی رفت

در تب افتاده و بی حال بخفت

دید در خواب که می آیی تو

خوش ترین لحن را با خود گفت

باز با رنج و غم از خواب پرید

هر چه کوشید دگر هیچ ندید

" خواب ، افسون خیالات غریب

اشک و افسوس به لبهاش رسید "

طعم تنهایی دوباره برخاست

خفت دیگر بخیال مردن

وقت مرگش خندید

" باز هم خواب تو را او می دید " 

نظرات 1 + ارسال نظر
شهاب دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 09:17 ب.ظ http://www.shahabasman.blogsky.com

سلام ممنونم لینکت کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد