بودیم ولی همیشه ماضیّ بعید

( بودیم ولی همیشه ماضیّ بعید )

 

هنگامه ی ظهر بود وقتی که رسید

من شرجی اشتیاق و تردید و امید

 

وسواس نگاه من به او فاجعه بود

هر رهکذر از نگاه من شایعه چید

 

همرنگ طرب خوانی رندان قدیم

رقصید و نشست و گریه کرد و خندید

 

چرخید زمان شعبه شد خوابش برد

آسوده نشد پرید پیش خورشید

 

چشمش به جهان تاب قدیمی تاباند

خورشید خمار چشم او شد خوابید

 

بر ترکه ی عشق پیش من آمد و باز

بیچاره دلم دوباره از خواب پرید

 

از دوره ی کودکی به خاطر دارم

سیلیّ معلمان و چوب تهدید

 

می زد همه دست و پای من سرخ و سیاه

این فاجعه از خواب خوشم باز کشید

 

کاش می شد که به خواب ابدی می رفتم

با ترکه ی عشق می شدم سرخ و سفید

 

یک عمر در این خیال دوم مردیم

بودیم ولی همیشه ماضی ّ بعید

 

۲۴/۴/۱۳۸۷

 

 

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
شهرام بیانی شنبه 29 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:51 ق.ظ http://fardayetazeh.persianblog.ir

سلام امیر عزیز
باز غنیمتی شد خوندن شعرای قشنگت/بابت وبلاگ شاعرانتم بهت تبریک میگم/لینکت می کنم که همیشه در دسترس باشی/پایا
(ئاکو)

تنها یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:17 ق.ظ http://elaheyeeshgh20.blogfa.com

سلام داش امیر گل
خوبی؟ چه خبر؟ امیدوارم که سلامت باشی و مشکلاتت حل شده باشه! دلم واستون تنگ شده بود عزیز!!! مطلب بسیار زیبایی بود!
موفق باشی داشی گلم!

هورمزد یعقوبی نژاد دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 04:43 ب.ظ http://hoormazd.persianblog.ir

سلام . خوبی؟ وبلاگ خیلی خوبی داری. از شعرات هم که همیشه لذت می برم. موفق باشی. بهم سر بزن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد