ستاره ی شب

اگر به دست تمنا صدا کنم غم را

به پای شوق بجوید صدای مبهم را

شبیه معجزه باشد نشستنم گه گاه

همیشه قدّ کشیده برون دهم دم را

همیشه بوی طراوت نمی دهد لب جوی

اگر که روی نشویی لبان مریم را

مجاور شب پاییزیم بخند امروز

بگو که برگ نریزم بگو تو مرهم را

کنار  کوچ لبانت  نمی توان بودن

مرا ببر و ببُر گوش اشک و ماتم را

اگر توشاهد من میشوی ستاره ی شب

بگو تو اشکهای غریبی که می سپردم را

بگو که سینه ی زارم چقدر خنجر خورد

بگو که پشت به جورش دمی نکردم را

بگو بگو که بجوید دوباره عاشق را

نگو که سرخ نماندم شبیه زردم را

بگو شبیه کویرم پر از تب و حیران

سراب می شوم اینک بگو عزیزم را

بگو که اشک ندارم بدون چتر بیاید

بگو فقط که بیاید دلیل شعرم را

۷/۵/۱۳۸۷

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
مرضیه دوشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:41 ب.ظ

سلام.
تولدتون مبارک.
ببخشید خیلى دیر گفتم.
شعر هم که مثل همیشه زیبا بود.

رضا(یه پسر شیطون) یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:02 ب.ظ http://iloveu.blogsky.com

سلام دوست خوبم:
خیلی قشنگ و پرمعنا بود.
منتظر حضورتون در وبلاگم هستم.
یا حق

شمیم یکشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:40 ب.ظ http://shamimb.blogfa.com

سلام
امیر جان خوبی؟ غزلت مثل همیشه عالی بود
با یه ترانه به روزم
ببخش مزاحم شدم

شبنمکده چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:50 ب.ظ http://www.abaei.persianblog.ir

سلام
بسیار زیبا هستن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد