مانند باد از تو خبردار می شوم
بازم شبیه کوچه گرفتار می شوم
ولگرد می شوم به تو اما نمی رسم
شب گرد و خاک می کند و تار می شوم
شاید هوای تو اما نه ! ... بی خیال
من در کنار گل کَمَکی خار می شوم
جان خودم تمام خیابان نه ! شهر را
می گردم و دوباه بدهکار می شوم
آخر چرا برای تو جایی نساختند
آجر بیاورید که معمار می شوم
یک عمر آفتاب من از غرب سبز شد
باشد شهاب زرد خود این بار می شوم
آن شمع ها که در تب شبها تمام شد
ضرب در هزار از تو طلبکار می شوم
دیوانه من برای تو عمریست زنده ام
آخر به جرم زندگی بیمار می شوم
26/8/1387
سلام.
شعرای بسیار زیبایی نوشتی.
خوشحال میشم یه سری هم به من بزنی.
موفق باشی.