یک عاقل می تواند هزار سال فکر خود را بکار برد ولیکن بقدر آنچه عشق در یکروز یاد می دهد کسب نتوان کرد .

" امرسون "

گل من بی تو این صدا گنگ است

غم دل بی تو ماجرا گنگ است

شب بارانی است و شوق عبور

شب و من بی دم و هوا گنگ است

گل من ابتدا تو بودی و من

لیک تصویر انتها گنگ است

می نشستیمو می نشاندی عشق

می نشینم ولی کجا گنگ است

یاد داری که شب نمی خفتیم

ماه من هجرت شما گنگ است

زندگی را چه می توان نامید

رد پا روی ماسه ها گنگ است  

می کشی مرز شهر و راه و دیار

تک نشینی بدون ما گنگ است

لب انتظار گو چرا سبز است

موعد دیدار پشت ابرها گنگ است

غم تنها بی بروز غنچه ی عشق

در تلاطم ، قهر ناخدا گنگ است