تاریخ

دریده گی واژه با  

پریده گی رنگ دل  

خمیده گی دست غم  

و باز ... زنگ اختراع  

و کشف یک فسیل مرگ  

 

همین  

و باز واژه ها مخوف  

 

و مرگ  

 

و رنگ  

 

و جنگ یک تمدن قدیم  

و کشف یک قضاوت بدون رد  

و حاکمیت هزار سال شعر  

درون چاه بی رمق  

ــ درون خواب ــ 

و گاه گاه استقامت لطیف یک غریب  

و صفحه های پر شده ؛ هم از حماقت ، هم از فریب  

 

و باز واژه ها دریده  

و دل رها  

و غم به جا  

 اسارت کلاف باز اختیار  

و جبر سبزی بهار  

ورق نزن  

تمام خاطرات این کهن کده خیالی است  

ببین درون شهرهای مرده اش  

چقدر حس خویشتن  

ریش ریش دارهای خالی است  

بدون تار و پود او صدای زندگی بجاست  

چقدر وهم ... ها  

چقدر کشتن نگاه مضطرب  

مخوان کلام خستگان پیش را  

بسوی مردگان  نرو  

که خاک می کشد تو را بسوی خویش  

به جبر یا به اختیار  

 

7/9/87 

دست های تیشه دار

پریشان تر ز هر بن بست با من اضطرابی هست
درونم شوق بیداری ولی میل به خوابی هست

کجا را جستجو کردم که لبهایم هوس جوش است
کویر انتحاری دلم گه بی رمق گه انقلابی هست

من از وابستگان دست های تیشه دار داد و بیدادم
رشادت می کنم در قتل خود وقتی که  سرابی هست

کسالت دارم از پیمایش رودی که در مراب می خوابد
و محصورم درون اشکهایی ملتهب وقتی حبابی هست

تماشا کن بدون لغوه دستم در طواف دار می رقصد
حوالی دلم جایی به نام عشق شهر نسبتا  خرابی هست

کریمانه مرا با آسمان پیوند خواهی داد بانو مطمئن هستم
که با هر خواهشی آری، ولی،شاید، کمی،اما جوابی هست

7/8/87