برای آرنیکا

این روزها که هیچ کسی در سکوت نیست

یک خانه مثل خانه ی دل روبروت نیست 

حرف حساب زمزمه ی باد ساکن است

وقتی که دل محافظ یک گفتگوت نیست 

در لفت و لیست مانده دل از قحط سال عمر

ای عشق پر بکش که غزل آبروت نیست 

تین تیره گی که در همه جا قلت می خورد

از جنس شب خمار ِ لب و تار موت نیست 

با حرفهای کهنه که حالت عوض نشد

ای را یقین بدان که نویی روبروت نیست 

باغ هزار قفله ی سیب ِ سقوط عشق

ای روزها در هوس یک هبوط نیست 

وقتی که شهر خانه ی صد مار و کژدم است

جایی مناسب تو بجز دشت لوت نیست 

آشیان سرد دلم

در آشیان سرد دلم خواب رفته نور

در این لباس کهنه کمی آب رفته نور

 

شبها هزار خاطره را ذکر گفته ام

خوابیده ام به یاد تو تا ذکر گفته ام

 

در خواب رنگ آبی اذکار تیره است

آنجا حساب جاری افکاری تیره است

 

آنجا تمام آنچه که داری خسارت است

آنجا همین نگاه دو بعدی جسارت است

 

این خواب ذکر گونه در این ماه روزه دار

باید که بشکند سر این راه روزه دار

 

اینها که گفته  ام همه بیماری من است

جرم هزار لحظه ی بیکاری من است

 

بیکاریی که کوچه به کوچه زمانه را

مستاجرانه کشف کنم این ترانه را

 

لالای لای لای و دو لالای دیگری

خوابم گرفت و پرت شدم جای دیگری

 

آنجا که لا اله من الا گرفت و تا

الله جای خویش بیابد شگفت و تا

 

الحاکم التکاثر من جای او گرفت

دست غرور لعنتی ام پای هو گرفت

 

حالا بهانه ها همه جا ریشه داده اند

نام جدید فتنه به اندیشه داده اند

 

آری در این کنام نمور خواب رفته نور

در این لباس کهنه کمی آب رفته نور

 

16/6/1388