غریب

امشب سکوت قدمهای کدامین غریب شکستنی است

پیدا نیست

امشب بلور نفسهای  کدامین عاشق طوفانی است

پیدا نیست

صبور باید بود تا باورها شکسته شود

پنجره ای بسته شود

آنگاه  اشکهای عاشقانه ای

گلدان پشت پنجره را آبیاری خواهد کرد

صبور باید بود

صبور

برایم بخوان

پنجره فرصت دیدار و تماشا دارد

                                  

گشوده و بسته

 

لبخندی در اندوه پنهان است

 

پنجره زخمه تنهایی دل است

 

راه دیدار و تماشا همین در است

 

پنجره باز شو امشب که نگاهم خسته است

 

پرستوها از راهی دور آمده اند

 

شمع دیدار را بر لبان پنجره روشن کن

 

پروانه دلتنگ است

 

در تماشای خیالات مگذار مرا

 

دریچه های بسته فرسودگی چشمانند

 

پنجره را بگشا امشب