مرحوم قلب من

 

مرحوم قلب من به تو امید بسته بود

عمری به یاد چشم تو از خویش رسته بود

نوشید زهر سادگیش را تمام عمر

وقتی چشید طعم تو را دل ، شکسته بود

در برزخی که بی تو به کولاک می رسید

مانند جغد سر به گریبان نشسته بود

می خواست تا پدر ژپتو شادمان شود

اما بدون قلب فقط چوب و دسته بود

امیدوارم بود که قلبی به او دهی

از انتظار مبهم خود نیز خسته بود

مرحوم قلب من که غزل را تمام کرد

با آسمان ابری خود عهد بسته بود

رفت و نشست کنج هوایی که زرد بود

گاهی که خواست پر بکشد ، پر شکسته بود

6/9/1387

باور کردنش سخت است

تقدیم به دوستی که چند ساعتی از سفر رفتن او می گذره و من احساس پیری می کنم .
به یاد او و به امید شاد و سلامت بودنش .


آنقدر بی دوست می میرم که باور کردنش سخت است
از آن تاکی که بارش نیست ساغر کردنش سخت است

چنان می سوزد این قلبم ؛ ترگ هایش گسل گشتند
زمان سکته کردن می رسد ، وقتی که از بر کردنش سخت است

بلندای خیالاتم درون چاه ویل درد گم گشته است
گلی را که زمانه خشک گردانید پر پر کردنش سخت است

بدنبال خیابانی که ته دارد نمی گردم که ولگرد بیابانم
بدون دوست حتی مصرعی را تا به آخر کردنش سخت است

خیالی نیست من تنها تر از ماه و بلند آوازه تر از آه می مانم
به جان عشق این انگیزه باور کردنش سخت است

5/9/1387