بشکن ؛ تمام ! بی تو غزل لفظ و مردنیست
غی غاژ های اشک من از دست بردنیست
وا کن گره نزن به شبت خواب مرده را
شبهای عین و شین و تو با قاف خوردنیست
در یک گره شبیه گره باز می شوی ، یا نه
گاهی گره گره شدنت هم شمردنیست
ای اشکهای خستگیِ من به یادتان
این لحظه های مظطربم تا نخوردنیست
شب با ستاره ها وَ من و آه با همیم
اشکی که در تو هضم شود سر سپردنیست
18/9/1387
در کنار آفتابم من در این شبهای تاریک
در میان مرغزاری گم شده در راه باریک
دورها را می توان با خیالاتم ببینم
با هوایی نیمه ابری با قراری گاه نزدیک
شبها باران می کنم هر عابری را در خیابان
زیر چتر خاطراتی مرده از آوار تفکیک
مرگ بر آشفتگی ها زنده بادا مردگی ها
از تماشای دقایق بارش یکریز تاک _ تیک
کرم شب تابی که دارد راه و رسم زندگی را
می نویسد روی ظلمت با هزاران باور نیک
گاه چشمک می زند از دور تا دور
می شود از خنده ی او خنده ی الله تحریک
من در این گمگشتگی ها بی تو بارانی ترینم
زیر ابری تا ابد خیس زیر خاکی سردو تاریک
12/9/1387