بیا تا کمی میل باران کنیم
گذاری بسوی خیابان کنیم

بروییم چون آب در باور آسمان
کمی زندگی مثل انسان کنیم

هوای دل ما مساعد شده
بیا هسته ی عشق پنهان کنیم

دم عاشقان گرم پاییزیند
بیا سال را شکل آبان کنیم

پرستو نمی آید از دور ها
بیا تا قناعت به ساران کنیم

زمینه فراهم شده تا که ما
زمین و زمان را پریشان کنیم

بیا دفتر مشق تشویش را
پر از خط کشی های یکسان کنیم

غروب است گاهی بیا مهربان
که در گم شدن عهد و پیمان کنیم

دل عاشقان مثل دشت است و کوه
بیا زندگی مثل کرمان و گرگان کنیم

3/9/1387

مانند باد از تو خبردار می شوم  

بازم شبیه کوچه گرفتار می شوم  

  

ولگرد می شوم به تو اما نمی رسم

شب گرد و خاک می کند و تار می شوم  

 

شاید هوای تو اما نه ! ... بی خیال  

من در کنار گل کَمَکی خار می شوم  

 

جان خودم تمام خیابان نه ! شهر را  

می گردم و دوباه بدهکار می شوم  

 

آخر چرا برای تو جایی نساختند  

آجر بیاورید که معمار می شوم  

 

یک عمر آفتاب من از غرب سبز شد 

باشد شهاب زرد خود این بار می شوم  

 

آن شمع ها که در تب شبها تمام شد 

ضرب در هزار از تو طلبکار می شوم  

 

دیوانه من برای تو عمریست زنده ام 

آخر به جرم زندگی بیمار می شوم  

 

26/8/1387