مرگ بامداد

به عزت شرف هر چه بود و رفته به باد

به یاد واژه ی بادا مبارک این اعیاد


کلون خسته ی یک فصل سبز را بزنیم

به تسلیت بنشینیم و حرف هم نزنیم


زمانه بد رقم از دست ما نَفَس را برد

و دل کنار زمستان چقدر گریه شمرد


حسادت من و تو فصل سرد پاییز است

همیشه جاده حسرت برای ما لیز است


کفن کشیده به رویش زمین ؛ زمستان است

و در مراسم مرگش ستاره مهمان است


همیشه خاطره ای می زند مرا به زمین

چه حیف فصل زمستان شبیه انسان است


زمین به خاطر ما راه رفته را برگشت

و او به خاطر ما در بهار گریان است


و ما به خاطر خود حرف تازه می سازیم

به رسم مرده ی خود در بهار می نازیم


__ کجا به رسم تو کورش پُز و ادا جا شد

چگونه رسم گل آلود آب پیدا شد


و جرم توست که با اسب کوچه را گشتی

و پای زرد تمدن به رسم ما وا شد


چرا تو پای پیاده نرفتی و حالا

سرود جشن تو در خاطرات تنها شد


... و کاش رسم تو مجنون به یاد ما می ماند

و کاش پای من از خارها غزل می خواند


و کاش کوچه پر از حس عاشقی تو بود

وکاش راه تو را جشن عید می پیمود


و...


1388/1/3



اینجا زمستان است

 

من سلولهای خاکستری سیگارم را دوست دارم

مانند مادری که خنگی کودکش را دوست دارد

می نشینم بی گل سرخ

کار من شاید این است

جهان مدرن شده

سرخی سیگار هم حکایتی است

من سلولهای خاکستریم را آتش زده ام

سرخند

گلهای بی لالایی سوخته ی ذهن خاکستریم

اینجا زمستان است

اما

بی سرما

بی انسان

بی هر بی چیزی که مشوشم کند

آری

من گنگ تر از آنم که متمدن بشوم

مرا به دیوارهای خشتی برسانید

1/12/1387