-
ستاره های رسیدن برای تو می کاشت
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1387 18:46
هزار راه رفته ام برای گفتن درد در آن سکوت که هر شام من برای تو داشت ستاره های رسیدن برای تو می کاشت برای لحظه ی دیدن کنارت ای گل نارسته عطر مهر پاچیدن به پای ثانیه ها می کشم ؛ فراقت را به پای ثانیه های رسیدنت ـــ آری ولی تو موعد دیدار را برده ای از یاد مجاب می کند اما مرا شمیم ـــ نسیم که گرده های نگاه تو می رساند باد...
-
اشک بی پایان
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1387 08:28
جهان به وسعت یک قطره اشک در طغیان به روی مـدّ نـگاه سکـوت مـن مهـمـان بشارت از چه رساند کسی مرا که چنین به جزر مهر تو اوفتاده ام غریب و غمان هزار وعده نمودم به قصد ترک نفس ولی چو می رسی از دور می رود پیمان هـزار گـریه ی بـی انتـها مـرا دادی چـو باور دل بـی تاب و اشک بی پایان دگر برای غمی بی نتیجه رنج ده جان نشستنـی...
-
فرصت دیدار
یکشنبه 4 فروردینماه سال 1387 19:13
گاه می پرسم به خود در بی خودی پنجره آن من است ؟ فرصت دیدار از آن من است ؟ گاه می گویم به خود ؛ ای کاش انعکاس مرگ در آینه بود کاش دیگر فرصت دیدن نبود کاش دیداری نبود رفتن نبود کاشها در دیده ام کز می کنند اشکهای آبیم پر می زنند چشمهای خسته خوابش می برد باز در رویا فقط زیابیی است باز هم شوق تماشا آبی است باز هم شوق است...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 فروردینماه سال 1387 19:46
ای تمام لحظه هایت آبی ای تمام شام تو مهتابی شهری از نور شدی در دل و جان بر همه فاصله ها می تابی ای همه قصه ز رخسار تو مست عاشقان از نگهت جام به دست لحظه ها از پی دیدار تو آواره شدند تا رسدند به تو واله و میخاره شدند لحظه ها نرگس مستند ز دیدار تو شاد یک نگه کن که شود لحظه ز تکرار آزاد لحظه ای در خواب و لحظه ای با لبخند...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 فروردینماه سال 1387 14:29
عشق پنجره ایست با دو بازو هر دو باید گشوده شوند عشق زمینی است با دو فصل هر دو باید چشیده شوند گشودگی پنجره فرصتی است برای تماشای تو [بهار] بسته گی پنجره غباری است بر رنگ فریادی است خفته در نگاه آهی است بر لبان احساس بستگی مرگ رنگهاست [پاییز] در این دو فصل تنها نشسته ام با خیالی سر خوش با خیالی غمگین من زمینم گاهی در...
-
راه
شنبه 3 فروردینماه سال 1387 09:19
تویه این دنیا یه راهه که نرفتنش گناهه شب عاشقای بی دل مثل زلف عشق سیاهه اگه راه رفته خوابه دیدنت رنگ سرابه ! بی تو دنیا رنگ می بازه دل عاشقا خرابه # راه عاشقی درازه اسم تابلوهاش یه رازه اگرم گم بشه جاده چشم تو جاده می سازه # زندگی یه صبح خوبه که بدون تو غروبه آسمون رنگ غریب داره تو شبای عاشق جای چشمک ستاره میشکفه گل...
-
دیدار
جمعه 2 فروردینماه سال 1387 20:02
راه ها ما را به کجا می برند ما به کجا می رویم کدام راه به ما می رسد من جاده روح را خواهم رفت تو کجا خواهی رفت راه تن را پایان مرگ است اما روح بی انتهاست اینجا کجاست من بلورین شده ام آنسوتر پیداست آنسو تویی تنها بی صدا گویی که نیستی من خواب می بینم یا در خواب توام من راهی را رفتم همه شیب پر آشوب و برای روحم جنس تیر و...
-
ستاره ی ره بعید
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1387 19:51
شب از نگاه آسمان به باورم غمی رسید چکید در نگاه من ستاره ی ره بعید دروغ گفتم از خودم نمی شناسیم بدان که من بریدم از تو و نگاههای ناامید امیدمن به خنده های بی گناه عشق بود گریست ابر نوبهار و گریه مرا ندید در آن زمان که می گذشت از آسمان من شباب دوان شدم به سوی او مرا به ناکجا کشید کنون چراغ دل فسرده از خزان ناتمام نمی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1387 17:42
موافق با بهار امروز شادم مجازات غمت لبخند دادم برای آنکه چون گل دارمت دوست چو بلبل در هوایت پر گشادم
-
می گریزم از غم
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1387 14:25
آن شبم آمد که با من صد هزاران عید بود شستشوی چشم اما خنده هایم را ربود می گریزم از غم اما دوست دارد او مرا دوست دارم من تو را ؛ افسانه ی بود و نبود من به هر شاخ گلی می ساختم شبنم تو را در کنار سرو تنها گشت از من زنده رود من نفسهایم پر از رقص و نفسهای دف است نیست با من حیف اما بانگ چنگ و شوق عود شعله می بارد از آن...
-
سال نو مبارک
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1386 22:06
سال نو همه ی شما یی که اینجا میان و اونهایی که نمی یان آبی و روزهاتون سبز و شبهاتون مهتابی .
-
سال نو مبارک
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1386 21:57
می رسد از دور باد جان تو پر شور باد از فـــرّه ایـــزدی شام تو پر نور باد
-
رفتن و خستگی
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1386 18:27
دگر ز گفت و نهفت لحظه ها ــ خستم رتوش آیینه ها را نمی گدازم هیچ طنین واژه ی ناگفته می نوازد گوش ولی برای سرودن حدیث بی تو نبودن خیال من خسته است چه می شود اگر بهر بیاید ! ــــ جهان بگیرد رنگ ــــ دگر ز آمدن هر چه می رود ـــ خستم
-
نغمه ی دل
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1386 11:45
شراره های پر طپش مرا شراب خانه شد گذشتم از خدای غم صدای من ترانه شد برای جشن زندگی زمین ز شوق می گداخت سفره ی من پر از تو و سبزه ی من سمانه شد قلب تو آسمان من برای آسمان شده سینه ی من پر از هوا صبر من عاشقانه شد قسمت سنگها نبود آنچه برای خاک بود زیر قدم نشستم و سنگ من آستانه شد تا که برای نغمه ای فرصت وصف یافتم رقص...
-
دو گل واژه
سهشنبه 28 اسفندماه سال 1386 20:35
باغچه ها باورمان می کنند گر به دو گل واژه نگاهی کنیم در سفر عشق مسلمان شویم نیمه ی شب باور راهی کنیم با دو سه دل همقدم بیکران هر قدمی شعله به آهی کنیم ساز به دستان شقایق دهیم گریه برآن سرخ و سیاهی کنیم صبح برانگیخته گردیم زود شام عزیمت سر چاهی کنیم ای قدحت پای بر عاشقی صحبت دل را به چه گاهی کنیم حس وجودت سیلان دل است...
-
خدانگهدار زمین
دوشنبه 27 اسفندماه سال 1386 22:27
ای شب خدانگهدار من در روشنایی سحر خواهم رفت در تابوتی از احساسات خواهم خفت ای روشنایی مرا در انبساط خویش غرق نما ای سنگ های خیس شما نخواهد رویید و من نخواهد ماند اکنون من افقی است که در آن رنگ شفق یافته ام ای آسمان مرا بپذیر من دریایی مهاجرم ای زمین مرا به خویش مخوان که من ابری خواهم شد فرو بسته امشب صدا ها در من...
-
بهار گریه را چیدن
دوشنبه 27 اسفندماه سال 1386 15:04
چنان می لرزم عشق و بهار گریه را چیدن که برگ ناتوان از رستن آغازیده رنجیدن از آن گندم که آدم را ز جور دلبری آزرد هزاران گندم ناسوت از حوا توان چیدن دگر از عهد نا پیدای دیروزی ندارم یاد به غیر از جور دلدار و خیال ورسم گرییدن پناهم می دهد هر لحظه پنهان آب بی آرام که از هر قصه ای پایان باران را توان دیدن هزاران رقص دف را...
-
ایمان
دوشنبه 27 اسفندماه سال 1386 11:53
دادار می خوانندش دشت های بی پایان و کوههای بی همتا باغ هایی از نور دارد در آسمان پنهان و اتشی افروخته دارد در زمین انسان آری دادار می نامندش پیام آوران پایان سکوت و آورندگان ایمان جبروت ایمان به چه ؛ طلوع دریاها می شناسندش هنگام عروج ابرها ، بادها ، ظلم ها ، دادها خفتگان و بیداران بیماران آهوان و شیران می دانندش اما ؛...
-
موعد دیدار کجاست
پنجشنبه 23 اسفندماه سال 1386 13:58
من در رویای بهاربودم خواب ، کنار پای تابستان که ناگهان صدایی زمستانی سبزه زار مرا پاییزی کرد چه شادی کودکانه ای داشت رویای نیستی صدا ؛مرا چنین بخواند برو برو موعد دیدار بیا دستها مرا گرفت و گفت از این نشانه راه رو موعد دیدار بیا کنون برو چو من رها شدم از او کنار ساحلی بزرگ دو بادبان چو روز وشب به روی کشتی سترگ صدا صدا...
-
شکایت از دلدار
پنجشنبه 23 اسفندماه سال 1386 09:32
دل در گذاربیداری هزار شب را نخفته مرد ، او آری به یک شبش سر صحبت برای عشق گشود هزار لحظه نشست انتظار را بی سود برای یک شب دیگر سخن ز رنجش بود چو تیره گی دل لاله سوخت ، لب احساس او ز بی یاری از امشبش به شبی دیگر او همه بیدار چو خاک نیمه فسرده در انتظار بهار بساخت بر سر هر شبنمی گلی بی خار شب از پی شب دیگر غم از پی غم...
-
دو بیتی
چهارشنبه 22 اسفندماه سال 1386 17:43
توان گفتن که دل را همدمی نیست و یا از بهر مردن هم دمی نیست ولیکن عشق داند جان مارا به غیر از مهرورزی عالمی نیست اگر که باده فروش از تو داشتی خبری دگر به باده کشان می نماند سبز سری به نام تو سر خویش از شراب پر سازند که راه چاره ندارد به دردشان اثری قلب صافی تو چون آینه نور افشان است باغبانی تو بر غنچه و گل درمان است...
-
سفره عید
دوشنبه 20 اسفندماه سال 1386 17:44
بندی عشق تو بودم صنما یادت هست که بریدی زمن آن لحظه که می باید بست می نشستم که تو باز آیی و حیف که تو را باور بیماریم از خاطره جست زخمی عشق تو با هیچ غم آزار ندید غیر جور تو که با وصل ندارد پیوست ماهی تنگ تو بودم که ندادی آبش سبزه ی عید تو بودم که به پاییز نشست سفره ی عید تو یک سین کم آورد آری هفت سین تو پر از سینه...
-
ایمان
یکشنبه 19 اسفندماه سال 1386 22:15
دادار می خوانندش دشت های بی پایان و کوههای بی همتا باغ هایی از نور دارد در آسمان پنهان و اتشی افروخته دارد در زمین انسان آری دادار می نامندش پیام آوران پایان سکوت و آورندگان ایمان جبروت ایمان به چه ؛ طلوع دریاها می شناسندش هنگام عروج ابرها ، بادها ، ظلم ها ، دادها خفتگان و بیداران بیماران آهوان و شیران می دانندش اما ؛...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 اسفندماه سال 1386 22:13
من در رویای بهاربودم خواب ، کنار پای تابستان که ناگهان صدایی زمستانی سبزه زار مرا پاییزی کرد چه شادی کودکانه ای داشت رویای نیستی صدا مرا چنین بخواند برو برو موعد دیدار بیا دستها مرا گرفت و گفت از این نشانه راه رو موعد دیدار بیا کنون برو چو من رها شدم از او کنار ساحلی بزرگ دو بادبان چو روز وشب به روی کشتی سترگ صدا صدا...
-
باغبان
یکشنبه 19 اسفندماه سال 1386 18:25
جاده ای نمناک غژ غژ قدمهای باغبانی فرتوت رقص برگ های زرد پاییزی اندوه بادی سرد ،لستخوانی را می ترکاند تا شکوفایی نخواهد ماند درختان سنگهایی خاموش سرد سبدهای خالی در انتظار گویی از آمدن افسرده بهار پیرمرد ؛ دیواری پر کنایه جاده تنهایی سکوت خواب زمستان در امتداد افقی سرخ گیاهان در آرزوی بهاری سبز پرستو ها خواهند خواند...
-
دلتنگ
شنبه 18 اسفندماه سال 1386 21:52
دلم از حال شبانگاهی رفت در تب افتاده و بی حال بخفت دید در خواب که می آیی تو خوش ترین لحن را با خود گفت باز با رنج و غم از خواب پرید هر چه کوشید دگر هیچ ندید خواب افسون خیالات غریب اشک و افسوس به لبهاش رسید طعم تنهایی دوباره برخاست خفت دیگر به خیال مردن و قت مرگش خندید باز هم خواب تو را او می دید
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 اسفندماه سال 1386 13:18
برای دیدن عاشق جهان پر از خواب است برای کشف سیاهی زمانه بی تاب است دلم چو ماهی سرگشته در هوا مسحور در انتظار تماشای روی مهتاب است دگر به قامت تنهاییم لباسی نیست برای آنکه تو را دیدنم چو غرقاب است جهان و هر چه در آن هست باورش دارم که در گذار دل عاشقان چو پایاب است قدم قدم همه دلهای عشق جوی خموش که شکوه در ره جانانه هتک...
-
عشق
پنجشنبه 16 اسفندماه سال 1386 13:26
تو آمدی و باز من تنها شدم ای عشق صدای قدمهایت مرا به باران برد به برگ ریز پاییزی تو آمدی و باز شبنم از برگی افتاد و من عریان در تماشا مات شدم سریر غرورت دلم را برد خاک طلایی شد و من سایه ای شدم تو آمدی و باز هم سکوت ؛ لبهای خسته ام را دوخت تو آمدی و ابهام رنگهایم سوخت شب ستاره ها پشت پنجره چشمان انتظارت را می کشیدند...
-
داغ دیده و تابستان
پنجشنبه 16 اسفندماه سال 1386 13:18
کوله را روی زمین گذاشتم و بی اختیار خود را بر شن های نرم رها کردم . پاسخی برای وجود خود نداشتم پس به دنبال سوالات ساده تر گشتم . برای چه تنهایم ؟ چرا این همه به کوه می آیم ؟ چرا در مسیر های انحرافی راه می روم ؟ پیدا کردن پاسخشان دوباره مرا به جمعیت بر گرداند . ما برای یافتن پاسخ به یکدیگر نیاز داریم این آخرین نتیجه...
-
گلسرخ عاشق
پنجشنبه 16 اسفندماه سال 1386 12:57
روزی اتفاق غریبی افتاد . پنجره باز مانده بود بر روی دیوار نیمه ریخته ای که سایه درختی خوش قامت نیمه باقی مانده را زیر سایه مهر آمیز خویش گرفته بود . خانه فروریخته ای که عمر خویش را در تکاپوی برای بودن ؛ سالها به باد و باران نمایش داده بود . نتوانست زیر فشار تنهایی طاقت آورد . پیش روی در خانه گلی بود که صاحب خانه با...