-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1387 09:48
آینه ی دل نقش رخ نیک تو دارد هر کس که تو را دید دگر خواب ندارد هر شب به تمنای تو تا صبح نشیند تا خنده ی تو نرگس بیمار بکارد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1387 21:25
این خانه که آذین شده از سبزه ی دلهاست هر ذره ی او از قدم عشق مصفّاست در سایه ی سَروَش طلب عشق مفید است تا غم نخوری فرصت دیدار مهیاست
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1387 20:01
ای باغچه ی عشق چه زیبا تو شکفتی بر سینه ی ما گو همه سری که نهفتی از روز ازل بند دلم پاره ی عشق است با عشق توان زیست نگویی که نگفتی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1387 18:44
ای نو گل جاوید که در باغچه رستی هنگامه ی رشد است مکن صحبت سستی چون بلبل عاشق ز تو بیمار نشیند پر کن قدحت از لب میناب درستی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1387 11:24
یک عاقل می تواند هزار سال فکر خود را بکار برد ولیکن بقدر آنچه عشق در یکروز یاد می دهد کسب نتوان کرد . " امرسون "
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1387 10:07
گل من بی تو این صدا گنگ است غم دل بی تو ماجرا گنگ است شب بارانی است و شوق عبور شب و من بی دم و هوا گنگ است گل من ابتدا تو بودی و من لیک تصویر انتها گنگ است می نشستیمو می نشاندی عشق می نشینم ولی کجا گنگ است یاد داری که شب نمی خفتیم ماه من هجرت شما گنگ است زندگی را چه می توان نامید رد پا روی ماسه ها گنگ است می کشی مرز...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 21:53
اگر دانش را بخاطر کسب در آمد فرا می گیرید بحق آنهائیگه بخاطر خود ؛ علم و دانش اندوخته اند تجاوز کرده ای . " آندره ژید "
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 21:50
سخن گفتن یک نوع احتیاج است ولی گوش دادن ، هنر است . "گوته "
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 14:00
پارک سرشار بود از انرژی حیات ، درختان شاداب و با نشاط بودند . شاخه های نورس و سبز خبر از سیرابی ریشه ها می دادند . پرندگان آواز زندگی سر داده بودند و از شاخه ای به شاخه دیگر می پریدند . اما آدمها روی نیمکت های فلزی یا در حال خواندن روزنامه بودند و یا خوابشان برده بود . فقط آنها بودند که از لذت زندگی بی خبر بودند .
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 10:11
روزیست بهاری که دلم تاب تو دارد دریاری خروشم کف مهتاب تو دارد ای دوست بیا بر سر هر چشمه بشو روی کین آب به هر قطره ی خود خواب تو دارد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 22:28
5 روز سوم هم همراه آنها شد تا به دیدار گل سرخ بروند . گلسرخ داشت با خود شعری را زمزمه می کرد و یاد حرفهایی افتاده بود که روزهای ابتدایی سر از خاک بیرون کشیدنش شنیده بود و آنزمان گمان می کرد شعری بوده ، که یک گلسرخ که ظاهری عجیب داشت می خواند . گلسرخی که برعکس تمام گلهای دیگر سرش رو به زمین بود و تنها می توانست پیش...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 19:40
ای وای به تنهایی این دیده ی غمگین ای داد از این چرخ بهم مانده ی پر کین از اشک صبوری نتوان کرد در این راه وز ظلمت شبهای به لب مانده ی غمگین
-
شبی بی یار
جمعه 30 فروردینماه سال 1387 10:39
شب ، دوبال سبز ، دو اشک سرخ ، صدای رعد ی همه را شکست همه جا نورانی شد ؛اما کوتاه ماند اما ؛ شبی سیاه دو بال خیس ، بدون اشک ، بدون ابر زمین سفید پوش مرگ بدون گل ، پر از هوا ، بدون راه قدم زدم بدون دل ، بدون اشک ، بدون ماه کجا! بسوی نور ، بسوی هر شکوفه ای ، بسوی آه صدا برای آنکه با تو باز باشدم نبود قدم نبود کنار زخم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 20:27
هر که دنیا را بشناسد نه به موفقیت و رفاه خرسند می گردد و نه از بلا و گرفتاری غمگین می شود . حضرت علی علیه السلام
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 16:20
4 صبح چشم باز کرد و آسمان از دیدار او خشنود شد . آسمان از شوق دیدار دوباره ی روشنایی نم اشکی بر گونه چشم آورده ، اندک خیسی برگها را پوشانده بود . پرندگان خوش اواز دست بکار روزی عاشقانه شده بودند و در پی یکدیگر در آسمان می چرخیدند و دور می شدند . پروانه سفید رنگ از روی کلها با شادی بر می خاست و شور و هیجان درونی اش را...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 14:51
به چیز های کوچک خود ا گرفتار کردن ؛ از کارهای بزرگ باز ماندن است . "کنفسیوس"
-
تنها ماندم
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 12:54
یک عمر بدنبال تو گشتم شب و روز پژمرده ی گشتنت نگشتم شب وروز هم آه شدم هم آفتاب دیجور نه شاد نشسته ام ، نه بی غم شب و روز در سایه ی هر نگاه پیوند لبی است یک لحظه صدای من نشد کم شب و روز هر خانه که دربانی و سربانی داشت پرسش کردم ولی نجستم شب و روز تا بود ، شدم در پی هر قافیه تنگ از تنگی هر قافیه ، تنگم شب و روز پُر می...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1387 09:28
مغز ابلهان علم را به اوهام و فلسفه را به ابلهی و هنر را به فضل فروشی مبدل می کند . "برنارد شاو "
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1387 23:47
سه قدرت عظیم بر جهان حکومت می کند : حماقت ، ترس ، حرص " انیشتین"
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1387 16:55
دست طبیعت در هر دل پاک این احساس شریف رو گذاشته است که او به تنهایی نمی تواند خوشبخت شود و باید سعادت خود را در خوشبختی دیگران بجوید . "گوته"
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1387 15:07
جمال و کمال ، مال و جلال ؛ عوامل موفقیت هستند و مردم را بطرف خود جلب می کنند ولی جاذبه ی هیچکدام به اندازهی سادگی نیست . خطایی که تو را پشیمان و فروتن کند ، بهتر از ثوابی است که تو را سرکش و خودبین کند . حضرت علی علیه السلام
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1387 09:33
شب ، دوبال سبز ، دو اشک سرخ ، صدای رعد ی همه را شکست همه جا نورانی شد ؛اما کوتاه ماند اما ؛ شبی سیاه دو بال خیس ، بدون اشک ، بدون ابر زمین سفید پوش مرگ بدون گل ، پر از هوا ، بدون راه قدم زدم بدون دل ، بدون اشک ، بدون ماه کجا! بسوی نور ، بسوی هر شکوفه ای ، بسوی آه صدا برای آنکه با تو باز باشدم نبود قدم نبود کنار زخم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1387 14:47
3 صدای آواز پرندگان از بلندای هر درختی به گوش می رسید . بعضی در حال همنوایی و همدلی بودند و بعضی در حال ساختن لانه ای تا آینده ی خود را در آن به بار بنشانند . پرنده ی کوچکی به زیر درخت کاج آمد و برگ سوزنی خشک شده ای را برداشت و بدون اینکه توجهی به اطراف خود بکند ، راهی شاخه های بالایی درخت شد . این کار را چندین بار...
-
دعا
دوشنبه 26 فروردینماه سال 1387 21:51
بار الها دل به تو سپردیم و از همه کس بریدیم ،حال که در نشئه ی عاشقی دل به هیچ بندی قرار نگیرد ؛ چه می شود تو را که با ما این چنین جور و بی وفایی سر گرفته ای . تو را چه گناه به درگاه آورده ام که این چنین لایق بدخلقی واقع گشتم . بار الها مرا جز عشق خواستگاهی نیست تو را در تمام زندگی خاکی یک چیز خواهانم و آن اینکه عشق را...
-
" باز هم خواب تو را او می دید "
دوشنبه 26 فروردینماه سال 1387 14:10
دلم از حال شبانگاهی رفت در تب افتاده و بی حال بخفت دید در خواب که می آیی تو خوش ترین لحن را با خود گفت باز با رنج و غم از خواب پرید هر چه کوشید دگر هیچ ندید " خواب ، افسون خیالات غریب اشک و افسوس به لبهاش رسید " طعم تنهایی دوباره برخاست خفت دیگر بخیال مردن وقت مرگش خندید " باز هم خواب تو را او می دید "
-
تا گیاهان با نگاهت برویند
دوشنبه 26 فروردینماه سال 1387 10:25
باور ندارم رفتنت را باور ندارد هیچ عضوی از وجودم زندگی را باور ندارم باغ را ؛ زندگی بی داغ را آسمان ، رنگ عزا بر تن گرفت برده ای آبی تو حس خواب را از گوشه ی پرچین خیالات ، تماشا کن تا گیاهان با نگاهت برویند تا ببینی باغ به رویت تشنه است
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1387 22:03
دیرگاهیست که دل باغچه ایست که به دیدار تو محتاج شده بهترین رنگ طبیعت آبیست آب از لطف تو مواج شده ماهی تشنه ، ز دریا بیزار بر رخ نیک تو آماج شده شوق تو در دل خورشید دمید نور روی توبه تاراج شده
-
یک شب به خانه ام بیا خدا
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1387 13:30
طولانی است ولی امیدوارم خسته تون نکنه صدای پرنده ی هیجان زده ای که بر روی درخت گردو نشسته بود به گوش سنگها و برگها می رسید . خورشید کمی بالا تر آمده بود و مانند حلاج ها مه را می کوفت و از هم باز می کرد . اما پرنده هیچ اهمیتی به تغییرات اطراف خود نمی داد ، هر دم از شاخه ای به شاخه دیگر می پرید و پر های خود را می لرزاند...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 فروردینماه سال 1387 12:24
((اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است )) خورشید دید روی ماه تو دریای شعله شد یک عمر غرق مهر تو بودن شنا کم است پروانه ام که شمع وصالت مرا بسوخت پروانه را برای از تو سرودن صدا کم است دیوارهاست میان درد و نمردن به صد دلیل دل را به خاک پای تو مردن شنا کم است بیت اول برای استاد بهمنی هستش.
-
بهانه ای که مجذوبم کرد
شنبه 24 فروردینماه سال 1387 22:11
در غروب نگاهی که مدّ اشکهایش آسمان چشمهایش را بارانی کرده بود سکوتی دیدم ، در امتداد افق تا بی کران ، تا بهار تا پاییز بهانه ای که مجذوبم کرد سبز بود آبی تنهاییش و گرم بو شوق تماشایش من شکوفایی را دیدم در بستر خویش پژمرد 22/1/1387